اولین حمومت رو یک روز بعد از تولدت عمه بزرگت عمه فضه زد اولین ناخونت رو پنج روز بعد از تولد خاله نرگس گرفت ،آخه ناخونات خیلی نازک بود و خودش می شکست اولین خونه بعد از خونه خودمون خونه مامان جون مریم بابایی رفتیم و چند روز بعد هم بود که رفتیم خونه مامان جون مریم مامانی شب اونجا خوابیدیم که تو همش بی قراری و گریه کردی آخه هنوز دل دردت خوب نشده بود کامل، تا چند وقت با دیدن اون گریه ها همه ازم میپرسیدند که ریحانه خانوم رو چطور بزرگ میکنی با این همه گریه ولی اون گریه ها خیلی ناراحتم میکرد که وقتی میدیدم هیچ کاری برای آرام کردن تو نمیتوانم کنم اما با همه بی خوابی ها حضورت برامون شیرین بود بابا هم اون روزا روزای پرکاری داشت چون هرشب یا روز نبود...